معنی فارسی huffily

B1

به شیوه‌ای عصبانی و با بی‌حوصلگی صحبت کردن یا پاسخ دادن.

In an annoyed or angry manner.

example
معنی(example):

او به طرز عصبانی پاسخ داد وقتی از او خواستم کمک کند.

مثال:

She replied huffily when I asked her to help.

معنی(example):

او بعد از بحث به طرز عصبی دور شد.

مثال:

He huffily walked away after the argument.

معنی فارسی کلمه huffily

: معنی huffily به فارسی

به شیوه‌ای عصبانی و با بی‌حوصلگی صحبت کردن یا پاسخ دادن.