معنی فارسی hummocks
B1برآمدگیهای زمین معمولاً کوچک و صاف که در مناطق باتلاقی یا مرطوب دیده میشوند.
Small hills or mounds, especially in marshy or low-lying areas.
- noun
noun
معنی(noun):
A small hill; a hillock; a knoll.
معنی(noun):
A ridge or hill of ice in an ice field.
معنی(noun):
A fistful.
example
معنی(example):
ما بر روی چندین برآمدگی در منطقه باتلاقی پیادهروی کردیم.
مثال:
We hiked over several hummocks in the marshy area.
معنی(example):
برآمدگیها مکانی مناسب برای پنهان شدن گوزنها فراهم کردند.
مثال:
The hummocks provided a perfect spot for the deer to hide.
معنی فارسی کلمه hummocks
:
برآمدگیهای زمین معمولاً کوچک و صاف که در مناطق باتلاقی یا مرطوب دیده میشوند.