معنی فارسی humpiness
B1ناهمواری یا برآمدگی که برای توصیف اشیاء با شکلی مشخص به کار میرود.
The quality of having a hump or curve.
- NOUN
example
معنی(example):
پشت شتر به آن کمک میکند تا در بیابان زنده بماند.
مثال:
The camel's humpiness helps it survive in the desert.
معنی(example):
ناهمواری جاده رانندگی را دشوار کرد.
مثال:
The bumpiness of the road made it hard to drive.
معنی فارسی کلمه humpiness
:
ناهمواری یا برآمدگی که برای توصیف اشیاء با شکلی مشخص به کار میرود.