معنی فارسی hunchbacked

B1

قابلیت یا حالتی که نشان می‌دهد شخصی به طور غیرطبیعی خمیده است.

Having a hunched back; bent over.

adjective
معنی(adjective):

Having an abnormally curved or hunched back

example
معنی(example):

شکل خمیده در سایه‌ها ظاهر شد.

مثال:

The hunchbacked figure appeared in the shadows.

معنی(example):

بسیاری از شخصیت‌ها در ادبیات به عنوان کمر خمیده توصیف می‌شوند.

مثال:

Many characters in literature are described as hunchbacked.

معنی فارسی کلمه hunchbacked

: معنی hunchbacked به فارسی

قابلیت یا حالتی که نشان می‌دهد شخصی به طور غیرطبیعی خمیده است.