معنی فارسی i-feel-sick

من حال بدی دارم.

example
معنی(example):

بعد از خوردن آن غذا احساس بیماری می‌کنم.

مثال:

I feel sick after eating that food.

معنی(example):

او احساس بیماری می‌کند و می‌خواهد استراحت کند.

مثال:

She feels sick and wants to rest.

معنی فارسی کلمه i-feel-sick

:

من حال بدی دارم.