معنی فارسی ick

A2 /ɪk/

احساس ناخوشایندی که هنگام مواجهه با چیزی بدمزه یا کثیف ایجاد می‌شود.

An expression of disgust or revulsion

interjection
معنی(interjection):

An exclamation of disgust

مثال:

Lizzie grabbed a frog out of the lake and put it in her hair! Ick!

example
معنی(example):

بعد از خوردن آن غذا احساس بدی کردم.

مثال:

I felt ick after eating that food.

معنی(example):

فکر به خوردن حشرات باعث می‌شود احساس بدی بکنم.

مثال:

The idea of eating bugs makes me feel ick.

معنی فارسی کلمه ick

: معنی ick به فارسی

احساس ناخوشایندی که هنگام مواجهه با چیزی بدمزه یا کثیف ایجاد می‌شود.