معنی فارسی ickiest
B1صفت عالی برای توصیف چیزی که بالاترین میزان ناخوشایندی دارد.
Superlative form of 'icky', meaning the most unpleasant or disgusting.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Unpleasantly sticky; yucky; disgusting.
مثال:
I stepped in something icky and it smells terrible.
معنی(adjective):
Excessively sentimental.
معنی(adjective):
Unwell or upset; in a bad state of mind or health.
مثال:
I'm not going to work today. I just feel icky.
example
معنی(example):
آن یکی از ناخوشایندترین وعده‌های غذایی بود که هرگز داشتم.
مثال:
That was the ickiest meal I’ve ever had.
معنی(example):
او گفت که آن بدترین چیز ناخوشایندی بود که تا به حال دیده است.
مثال:
She said that was the ickiest thing she had ever seen.
معنی فارسی کلمه ickiest
:
صفت عالی برای توصیف چیزی که بالاترین میزان ناخوشایندی دارد.
