معنی فارسی ill-starred

B2

بدشانس، فردی که سرنوشتی نامطلوب دارد و هر چیزی که انجام می‌دهد به شکست منتهی می‌شود.

Unfortunate; doomed to fail or have misfortune.

adjective
معنی(adjective):

Doomed to a bad fate; hapless

example
معنی(example):

رمانس بدشانس آنها به اشک‌ها منتهی شد.

مثال:

Their ill-starred romance ended in tears.

معنی(example):

او همیشه احساس می‌کرد که یک فرد بدشانس است.

مثال:

She always felt like an ill-starred person.

معنی فارسی کلمه ill-starred

: معنی ill-starred به فارسی

بدشانس، فردی که سرنوشتی نامطلوب دارد و هر چیزی که انجام می‌دهد به شکست منتهی می‌شود.