معنی فارسی illucidate
B1به حالتی اشاره دارد که موجب تشدید ابهام یا عدم وضوح شود.
Describes an action that makes something less clear or more confusing.
- VERB
example
معنی(example):
توضیحات او به جای روشنی بخشی، ابهام ایجاد میکرد.
مثال:
Her explanations tended to illucidate rather than clarify.
معنی(example):
مقاله به نظر میرسید که مسئله پیچیده را بیشتر ابهامآمیز کند.
مثال:
The article seemed to illucidate the complex issue further.
معنی فارسی کلمه illucidate
:
به حالتی اشاره دارد که موجب تشدید ابهام یا عدم وضوح شود.