معنی فارسی im-bored-4
B1حوصلهسربر بودن، وضعیت احساسی است که شخص احساس کسالت، بیحوصلگی یا عدم سرگرمی میکند.
The state of feeling weary and restless due to lack of interest.
- OTHER
example
معنی(example):
من حوصلهام سر رفته و هیچ کاری برای انجام دادن ندارم.
مثال:
I am bored and have nothing to do.
معنی(example):
بعد از اتمام تکالیفم احساس کسالت کردم.
مثال:
After finishing my homework, I felt bored.
معنی فارسی کلمه im-bored-4
:
حوصلهسربر بودن، وضعیت احساسی است که شخص احساس کسالت، بیحوصلگی یا عدم سرگرمی میکند.