معنی فارسی imbalmed

B1

امبالم شده به معنای حفظ و نگهداری جسد با مواد خاص به منظور جلوگیری از تجزیه آن است.

Having been preserved from decay by treating with preservatives.

example
معنی(example):

مصر باستان بر این باور بود که بدن باید برای زندگی پس از مرگ امبالم شود.

مثال:

The ancient Egyptians believed the body had to be imbalmed for the afterlife.

معنی(example):

پس از این عمل، بقایای بدن با دقت امبالم شدند.

مثال:

After the procedure, the remains were carefully imbalmed.

معنی فارسی کلمه imbalmed

: معنی imbalmed به فارسی

امبالم شده به معنای حفظ و نگهداری جسد با مواد خاص به منظور جلوگیری از تجزیه آن است.