معنی فارسی imbreviated

B1

خلاصه شده، بیان شده به شکلی که به صورت مختصر و کوتاه باشد.

Shortened or reduced in length or duration.

example
معنی(example):

گزارش به منظور جای گرفتن در یک صفحه، مختصر شد.

مثال:

The report was imbreviated to fit on one page.

معنی(example):

او سخنرانی‌اش را برای جلسه کوتاه مختصر کرد.

مثال:

She imbreviated her speech for the short meeting.

معنی فارسی کلمه imbreviated

: معنی imbreviated به فارسی

خلاصه شده، بیان شده به شکلی که به صورت مختصر و کوتاه باشد.