معنی فارسی immemorial

B1 /ɪ.məˈmɔːɹi.əl/

از زمان‌های قدیم، عبارتی برای اشاره به زمانی بسیار دور و ناشناخته.

Referring to a time that is so long ago that it cannot be remembered.

مکالمه با هوش مصنوعی آموزش زبان با فیلم

adjective

معنی(adjective):

That is beyond memory; ancient.

مثال:

The rocks had stood overlooking the valley since time immemorial.

معنی(adjective):

(positive) Ancient beyond memory.

مثال:

The immemorial existence of a port on the spot would shew such a possible good legal origin as would support the immemorial custom.

example

معنی(example):

این سنت از زمان‌های قدیم شناخته شده است.

مثال:

This tradition is known from time immemorial.

معنی(example):

داستان‌های این مکان به روزهای قدیم برمی‌گردد.

مثال:

Stories of this place date back to immemorial days.

معنی فارسی کلمه immemorial

از زمان‌های قدیم، عبارتی برای اشاره به زمانی بسیار دور و ناشناخته.