معنی فارسی immoderate
C1بیملاحظه، به معنای نداشتن حد و مرز در رفتار یا عادتها.
Exceeding reasonable limits; excessive.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not moderate; excessive.
example
معنی(example):
عادات بیملاحظه او به مشکلات سلامتی منجر شد.
مثال:
His immoderate habits led to health issues.
معنی(example):
نوشیدن بیرویه میتواند عواقب شدیدی داشته باشد.
مثال:
Immoderate drinking can have severe consequences.
معنی فارسی کلمه immoderate
:
بیملاحظه، به معنای نداشتن حد و مرز در رفتار یا عادتها.
