معنی فارسی immolated

B1

سوزانده شده در عمل قربانی یا نشانه‌ای از ایمان.

Burnt as a sacrifice, particularly in a religious or symbolic sense.

verb
معنی(verb):

To kill as a sacrifice.

معنی(verb):

To destroy, especially by fire.

example
معنی(example):

راهب خود را در اعتراض سوزاند.

مثال:

The monk immolated himself in protest.

معنی(example):

بسیاری از داستان‌ها روایت می‌کنند که چگونه قهرمانان برای باورهایشان خود را سوزاندند.

مثال:

Many tales recount how heroes immolated themselves for their beliefs.

معنی فارسی کلمه immolated

: معنی immolated به فارسی

سوزانده شده در عمل قربانی یا نشانه‌ای از ایمان.