معنی فارسی impartially

B2

به معنای عمل کردن به گونه‌ای است که هیچ طرفی را ترجیح ندهد.

In a fair and unbiased manner.

adverb
معنی(adverb):

In an impartial manner; fairly.

example
معنی(example):

کمیته در روند بررسی به طور بی‌طرفانه عمل کرد.

مثال:

The committee acted impartially in the review process.

معنی(example):

او همیشه به طور بی‌طرفانه درباره هر دو طرف یک بحث صحبت می‌کند.

مثال:

She always speaks impartially about both sides of an argument.

معنی فارسی کلمه impartially

: معنی impartially به فارسی

به معنای عمل کردن به گونه‌ای است که هیچ طرفی را ترجیح ندهد.