معنی فارسی impassivity
B1حالت یا کیفیت داشتن بیاحساسی و عدم واکنش عاطفی.
The state of being impassive; emotional neutrality.
- NOUN
example
معنی(example):
بیاحساسی او در حین بحران توسط همه توجه شد.
مثال:
Her impassivity during the crisis was noted by everyone.
معنی(example):
آسودگی و بیاحساسی مذاکرهکنندگان به دستیابی به توافق کمک کرد.
مثال:
The calm and impassivity of the negotiators helped reach an agreement.
معنی فارسی کلمه impassivity
:
حالت یا کیفیت داشتن بیاحساسی و عدم واکنش عاطفی.