معنی فارسی impedimentum
C1مانع یا مشکلی که در مسیر پیشرفت قرار میگیرد.
A term used in historical contexts to mean an obstacle.
- NOUN
example
معنی(example):
در روم باستان، impedimentum به مانع لجستیکی اطلاق میشد.
مثال:
In ancient Rome, impedimentum referred to a logistical obstacle.
معنی(example):
آنها impedimentum را در کلاس تاریخ خود مطالعه کردند.
مثال:
They studied impedimentum in their history class.
معنی فارسی کلمه impedimentum
:
مانع یا مشکلی که در مسیر پیشرفت قرار میگیرد.