معنی فارسی impersonality
B1عدم وجود شخصیت، نداشتن حس شخصی یا احساسات در تعاملات.
The quality of being impersonal; lack of personal connection or emotional involvement.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم وجود شخصیت او باعث میشود که سخت باشد بدانیم واقعاً چه فکر میکند.
مثال:
Her impersonality makes it hard to know what she really thinks.
معنی(example):
در کسب و کار، بیطرفی میتواند به حفظ حرفهایگری کمک کند.
مثال:
In business, impersonality can help maintain professionalism.
معنی فارسی کلمه impersonality
:
عدم وجود شخصیت، نداشتن حس شخصی یا احساسات در تعاملات.