معنی فارسی impervestigable

C2

غیرقابل تحقیق؛ چیزی که نمی‌توان آن را به دقت بررسی کرد.

Not able to be investigated or understood fully.

example
معنی(example):

راز غیرقابل تحقیق بود و همه را گیج کرد.

مثال:

The mystery was impervestigable, leaving everyone puzzled.

معنی(example):

انگیزه‌های او غیرقابل تحقیق بود و باعث مشکوک شدن شد.

مثال:

His motives were impervestigable, causing suspicion.

معنی فارسی کلمه impervestigable

: معنی impervestigable به فارسی

غیرقابل تحقیق؛ چیزی که نمی‌توان آن را به دقت بررسی کرد.