معنی فارسی implict
B1دلالت ضمنی، عدم نیاز به بیان صریح معنای یک مفهوم یا اعتماد به یک موضوع بدون ارائه دلیل روشن.
Implied or understood though not directly expressed.
- OTHER
example
معنی(example):
او اعتماد ضمنی به دوستش داشت.
مثال:
She had an implicit trust in her friend.
معنی(example):
قوانین ضمنی بودند و بدون اینکه بیان شوند، درک میشدند.
مثال:
The rules were implicit, understood without being spoken.
معنی فارسی کلمه implict
:
دلالت ضمنی، عدم نیاز به بیان صریح معنای یک مفهوم یا اعتماد به یک موضوع بدون ارائه دلیل روشن.