معنی فارسی impropitious
B1نامساعد، به ویژه در زمینهای که به نتیجه مطلوبی منجر نمیشود.
Not favorable or advantageous; likely to produce unfavorable outcomes.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
هوا برای پیک نیک مناسب بود، اما باران آن را نامساعد کرد.
مثال:
The weather was propitious for a picnic, but the rain made it impropitious.
معنی(example):
انتخاب زمان مناسب برای درخواست افزایش حقوق میتواند شانس شما را کاهش دهد.
مثال:
Choosing an impropitious time to ask for a raise can hurt your chances.
معنی فارسی کلمه impropitious
:
نامساعد، به ویژه در زمینهای که به نتیجه مطلوبی منجر نمیشود.