معنی فارسی in-form
B2به معنای داشتن سلامت و آمادگی جسمانی در یک فعالیت خاص.
Being in good physical condition; fit.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این ورزشکار در فرم ایدهآل است و آماده رقابت است.
مثال:
The athlete is in-form and ready to compete.
معنی(example):
در فرم ماندن نیاز به تمرین منظم و انضباط دارد.
مثال:
Staying in-form requires regular training and discipline.
معنی فارسی کلمه in-form
:
به معنای داشتن سلامت و آمادگی جسمانی در یک فعالیت خاص.