معنی فارسی inarticulated

B2

عدم توانایی در بیان واضح یا اشارتی، به ویژه در صحبت کردن.

Not able to express oneself clearly or effectively.

example
معنی(example):

توضیح او بی‌بیان و سخت قابل درک بود.

مثال:

His explanation was inarticulated and hard to understand.

معنی(example):

افکار بی‌بیان در ذهن او باعث شد که نتواند خود را بیان کند.

مثال:

The inarticulated thoughts in his mind made it difficult for him to express himself.

معنی فارسی کلمه inarticulated

: معنی inarticulated به فارسی

عدم توانایی در بیان واضح یا اشارتی، به ویژه در صحبت کردن.