معنی فارسی inboard of
B1در داخل یا نزدیک به مرکز یک وسیله یا ساختار.
Referring to a location that is inside or closer to the center of something.
- PREPOSITION
example
معنی(example):
کابین درون عرشه اصلی واقع شده است.
مثال:
The cabin is inboard of the main deck.
معنی(example):
موتور درون بدنه کشتی قرار دارد.
مثال:
The engine is located inboard of the hull.
معنی فارسی کلمه inboard of
:
در داخل یا نزدیک به مرکز یک وسیله یا ساختار.