معنی فارسی incenses
B1ماده‌ای که معمولاً به صورت چوب یا پودر است و هنگام سوختن بوی خوشایندی تولید می‌کند.
Material that produces a pleasant odor when burned, often used in religious or spiritual practices.
- verb
verb
معنی(verb):
To anger or infuriate.
مثال:
I think it would incense him to learn the truth.
معنی(verb):
To incite, stimulate.
معنی(verb):
To offer incense to.
معنی(verb):
To perfume with, or as with, incense.
معنی(verb):
To set on fire; to inflame; to kindle; to burn.
example
معنی(example):
مردم معمولاً در طول مدیتیشن، بخور می‌سوزانند تا جوی آرامش‌بخش ایجاد کنند.
مثال:
People often burn incenses during meditation to create a calming atmosphere.
معنی(example):
فرهنگ‌های مختلف از بخورهای مختلف برای مراسم‌های معنوی استفاده می‌کنند.
مثال:
Different cultures use various incenses for spiritual rituals.
معنی فارسی کلمه incenses
:
ماده‌ای که معمولاً به صورت چوب یا پودر است و هنگام سوختن بوی خوشایندی تولید می‌کند.
