معنی فارسی inchase
B1دنبال کردن به آرامی یا با احتیاط، معمولا در شرایطی که صید نیاز به دقت دارد.
To follow or pursue something or someone steadily, usually with caution.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت دزد را از طریق کوچه تاریک دنبال کند.
مثال:
He decided to inchase the thief through the dark alley.
معنی(example):
سگ شروع به دنبال کردن توپی کرد که غلتیده بود.
مثال:
The dog began to inchase the ball that rolled away.
معنی فارسی کلمه inchase
:دنبال کردن به آرامی یا با احتیاط، معمولا در شرایطی که صید نیاز به دقت دارد.