معنی فارسی incircumspection
B2بیاحتیاطی، عدم احتیاط و سنجیدن تدابیر لازم قبل از عمل.
Lack of caution or care in making decisions.
- NOUN
example
معنی(example):
بیاحتیاطی او در تصمیمگیری به اشتباهاتی منجر شد.
مثال:
His incircumspection in decision-making led to some mistakes.
معنی(example):
بیاحتیاطی این طرح آن را پرخطر کرد.
مثال:
The incircumspection of the plan made it risky.
معنی فارسی کلمه incircumspection
:
بیاحتیاطی، عدم احتیاط و سنجیدن تدابیر لازم قبل از عمل.