معنی فارسی incoherently

B1

به صورت نامفهوم، حالتی که در آن فرد به وضوح صحبت نمی‌کند.

In a manner that is not clear or understandable.

example
معنی(example):

او پس از بیدار ماندن تمام شب به طور نامفهوم صحبت کرد.

مثال:

She spoke incoherently after staying up all night.

معنی(example):

کودک داستان را به طور نامفهوم توضیح داد و جزئیات را قاطی کرد.

مثال:

The child explained the story incoherently, mixing up the details.

معنی فارسی کلمه incoherently

: معنی incoherently به فارسی

به صورت نامفهوم، حالتی که در آن فرد به وضوح صحبت نمی‌کند.