معنی فارسی incommoded
B1آزار دادن یا مختل کردن، به خصوص به خاطر شرایط دشوار یا مشکلات.
To cause someone inconvenience or trouble.
- verb
verb
معنی(verb):
To disturb, to discomfort, to hinder.
example
معنی(example):
او به خاطر ترافیک سنگین در مسیرش به محل کارش اذیت شد.
مثال:
He was incommoded by the heavy traffic on his way to work.
معنی(example):
خبر غیرمنتظره برنامههای او را برای تعطیلات آخر هفته به هم ریخت.
مثال:
The unexpected news incommoded her plans for the weekend.
معنی فارسی کلمه incommoded
:
آزار دادن یا مختل کردن، به خصوص به خاطر شرایط دشوار یا مشکلات.