معنی فارسی incommodement

B1

مزاحمت، دشواری یا ناراحتی که نتیجه یک وضعیت نا مناسب است.

A state of discomfort or inconvenience.

example
معنی(example):

مزاحمت ناشی از ساخت‌وساز باعث شد که راه رفتن سخت باشد.

مثال:

The incommodement caused by the construction made it hard to walk.

معنی(example):

او از مزاحمت زندگی در یک منطقه پرسر و صدا شکایت کرد.

مثال:

She complained about the incommodement of living in a noisy area.

معنی فارسی کلمه incommodement

: معنی incommodement به فارسی

مزاحمت، دشواری یا ناراحتی که نتیجه یک وضعیت نا مناسب است.