معنی فارسی incommodity
B1چیزی که به عنوان یک مزاحمت یا مشکل شناخته میشود.
An inconvenience or hindrance.
- NOUN
example
معنی(example):
مزاحمت حمل و نقل عمومی میتواند رفت و آمد را دشوار کند.
مثال:
The incommodity of public transport can make commuting difficult.
معنی(example):
آنها به مزاحمتی که کسبوکارهای محلی با آن روبرو بودند، پرداختند.
مثال:
They addressed the incommodity faced by local businesses.
معنی فارسی کلمه incommodity
:
چیزی که به عنوان یک مزاحمت یا مشکل شناخته میشود.