معنی فارسی inconsequentially
B1به طور کماهمیت، به شیوهای که تاثیر محسوسی نداشته باشد.
In a manner that is not significant or important.
- ADVERB
example
معنی(example):
او درباره برنامههای آخر هفتهاش به طور کماهمیت صحبت کرد.
مثال:
She spoke inconsequentially about her weekend plans.
معنی(example):
او به طور کماهمیت در حین بحث جدیشان درباره یک فیلم صحبت کرد.
مثال:
He inconsequentially mentioned a movie during their serious discussion.
معنی فارسی کلمه inconsequentially
:
به طور کماهمیت، به شیوهای که تاثیر محسوسی نداشته باشد.