معنی فارسی incorporeally
B1به صورت غیرجسمانی، به نحوی که تاثیرات مادی نداشته باشد.
In a manner that is not physical or material.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها در مورد چگونگی تأثیرگذاری غیرجسمانی افکار بر رفتار بحث کردند.
مثال:
They discussed how thoughts could incorporeally influence behavior.
معنی(example):
او غیرجسمانی احساس حضور او را کرد حتی زمانی که او آنجا نبود.
مثال:
Incorporeally, she felt his presence even when he was not there.
معنی فارسی کلمه incorporeally
:
به صورت غیرجسمانی، به نحوی که تاثیرات مادی نداشته باشد.