معنی فارسی indian

A2

مربوط به کشور هند یا مردم آن.

Relating to India or its people.

example
معنی(example):

او هندی است و به میراث خود افتخار می‌کند.

مثال:

She is Indian and proud of her heritage.

معنی(example):

غذای هندی به خاطر ادویه‌جاتش مشهور است.

مثال:

Indian cuisine is known for its spices.

معنی فارسی کلمه indian

: معنی indian به فارسی

مربوط به کشور هند یا مردم آن.