معنی فارسی indiscernible
C1غیرقابل تشخیص، چیزی که به سختی قابل شناسایی یا تمایز است.
Not able to be perceived or distinguished.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
Something which is incapable of being discerned.
adjective
معنی(adjective):
Not capable of being discerned, of being perceived.
معنی(adjective):
Not capable of being distinguished from something else.
example
معنی(example):
تفاوت بین دو رنگ غیرقابل تشخیص است.
مثال:
The difference between the two colors is indiscernible.
معنی(example):
صدای او در جمع غیرقابل شناسایی شد.
مثال:
Her voice became indiscernible in the crowd.
معنی فارسی کلمه indiscernible
:
غیرقابل تشخیص، چیزی که به سختی قابل شناسایی یا تمایز است.
