معنی فارسی indulgently

B1

به شیوه‌ای که به طور مثبتی به لذت و راحتی اشاره دارد.

In a manner that is characterized by a willingness to overlook faults or excesses.

example
معنی(example):

او با لبخندی لذت‌گرا به بازی چالش‌برانگیز بچه‌ها نگاه می‌کرد.

مثال:

She smiled indulgently as the children played wildly.

معنی(example):

او با نگاه لذت‌گرایانه به تزئینات لوکس نگاه می‌کرد.

مثال:

He gazed indulgently at the extravagant decorations.

معنی فارسی کلمه indulgently

:

به شیوه‌ای که به طور مثبتی به لذت و راحتی اشاره دارد.