معنی فارسی infibulate

C2

انفیوکولیت، عملی سنتی و فرهنگی برای محدود کردن آزادی جنسی زنان.

To sew together or restrict as a form of female genital mutilation.

verb
معنی(verb):

To perform infibulation (on)

example
معنی(example):

برخی فرهنگ‌ها به طور تاریخی به انفیوکولیت زنان می‌پرداختند.

مثال:

Some cultures practiced to infibulate women historically.

معنی(example):

اصطلاح انفیوکولیت به عملی اشاره دارد که جنسیّت زنانه را محدود می‌کند.

مثال:

The term infibulate refers to a practice that restricts female sexuality.

معنی فارسی کلمه infibulate

: معنی infibulate به فارسی

انفیوکولیت، عملی سنتی و فرهنگی برای محدود کردن آزادی جنسی زنان.