معنی فارسی infibulating

C1

فرآیند انجام عمل انفیبولاسیون، که به محدود کردن یا محصور کردن بخش‌هایی از بدن اشاره دارد.

The process of performing a surgical procedure that confines or restricts part of the body.

verb
معنی(verb):

To perform infibulation (on)

example
معنی(example):

آنها به منظور حفظ فرهنگی اقدام به انفیبولاسیون می‌کنند.

مثال:

They are infibulating for cultural preservation.

معنی(example):

عمل انفیبولاسیون در برخی مناطق یک عمل بحث‌برانگیز است.

مثال:

Infibulating is a controversial practice in some areas.

معنی فارسی کلمه infibulating

: معنی infibulating به فارسی

فرآیند انجام عمل انفیبولاسیون، که به محدود کردن یا محصور کردن بخش‌هایی از بدن اشاره دارد.