معنی فارسی infirmity

B1

ناتوانی یا بیماری که باعث می‌شود شخص قادر به انجام برخی از کارها نباشد.

A state of being weak or ill, often due to age or illness.

noun
معنی(noun):

Feebleness, frailty or ailment, especially due to old age.

معنی(noun):

A moral weakness or defect

example
معنی(example):

ناتوانی او نیاز به کمک را ایجاد می‌کند.

مثال:

Her infirmity makes her need help.

معنی(example):

ناتوانی می‌تواند با سن همراه باشد.

مثال:

Infirmity can come with age.

معنی فارسی کلمه infirmity

: معنی infirmity به فارسی

ناتوانی یا بیماری که باعث می‌شود شخص قادر به انجام برخی از کارها نباشد.