معنی فارسی informingly
B1به معنای بهطور آگاهیدهنده و روشن است.
In a manner that provides information or clarification.
- ADVERB
example
معنی(example):
سخنران پیام خود را بهطور واضح و اطلاعگرانه ارائه داد.
مثال:
The speaker delivered her message informingly and clearly.
معنی(example):
او قوانین بازی را به شکل اطلاعرسانی به بازیکنان جدید توضیح داد.
مثال:
He informingly explained the rules of the game to the new players.
معنی فارسی کلمه informingly
:
به معنای بهطور آگاهیدهنده و روشن است.