معنی فارسی infortune
B1بدشانسی، تجارب ناخوشایند که به فرد آسیب میزند.
A state of bad luck or misfortune.
- NOUN
example
معنی(example):
او درباره بدشانسیاش به عنوان درسی که گرفته است صحبت کرد.
مثال:
He spoke of his infortune as a lesson learned.
معنی(example):
بدشانسی در یک نقطه از زندگی برای هر کسی پیش میآید.
مثال:
Infortune comes to everyone at some point in life.
معنی فارسی کلمه infortune
:
بدشانسی، تجارب ناخوشایند که به فرد آسیب میزند.