معنی فارسی infratemporal
B1منطقهای در جمجمه که در زیر گیجیگاه واقع شده و حاوی عروق و اعصاب مهمی است.
Relating to the area beneath the temporal bone of the skull.
- OTHER
example
معنی(example):
حفره زیر گیجیگاه فضای مهمی در جمجمه است.
مثال:
The infratemporal fossa is an important space in the skull.
معنی(example):
عفونتهای زیر گیجیگاه در صورت عدم درمان ممکن است به سرعت گسترش یابند.
مثال:
Infratemporal infections can spread rapidly if not treated.
معنی فارسی کلمه infratemporal
:منطقهای در جمجمه که در زیر گیجیگاه واقع شده و حاوی عروق و اعصاب مهمی است.