معنی فارسی ingratitude
B2 /ɪnˈɡɹætɪtud/عدم قدردانی یا تشکر از زحمات یا محبت دیگران.
The quality of being ungrateful or lacking appreciation.
- noun
noun
معنی(noun):
A lack or absence of gratitude; thanklessness.
example
معنی(example):
بیقدری او همه را در اتاق شوکه کرد.
مثال:
His ingratitude shocked everyone in the room.
معنی(example):
او احساس میکرد که بیقدری یک نقص جدی است.
مثال:
She felt that ingratitude was a serious flaw.
معنی فارسی کلمه ingratitude
:
عدم قدردانی یا تشکر از زحمات یا محبت دیگران.
