معنی فارسی inhumanly

B1

به طور نامناسب و با بی‌رحمی، فقدان رحمت نشان دادن.

In a manner that shows a lack of compassion or humanity.

example
معنی(example):

او مجبور شد ساعت‌های غیرانسانی طولانی بدون استراحت کار کند.

مثال:

She was forced to work inhumanly long hours without breaks.

معنی(example):

این رفتار برای زندانیان به طور غیرانسانی سخت بود.

مثال:

The treatment was inhumanly harsh for the prisoners.

معنی فارسی کلمه inhumanly

:

به طور نامناسب و با بی‌رحمی، فقدان رحمت نشان دادن.