معنی فارسی inkosi
B1رئیس یا فرمانده یک قبیله در فرهنگهای آفریقایی.
A chief or leader of a tribe, particularly in certain African cultures.
- NOUN
example
معنی(example):
رئیس قبیله اعلامیهای مهم صادر کرد.
مثال:
The inkosi of the tribe made an important announcement.
معنی(example):
در بعضی فرهنگها، رئیس قبیله دارای قدرت قابل توجهی است.
مثال:
In some cultures, the inkosi holds considerable power.
معنی فارسی کلمه inkosi
:
رئیس یا فرمانده یک قبیله در فرهنگهای آفریقایی.
