معنی فارسی innervation

B2

به معنای تأمین عصب یا تحریک یک ناحیه بدن.

The supply of nerves to a specific body part, enabling sensation or movement.

example
معنی(example):

عصب‌زایی برای حرکت عضلات بسیار اهمیت دارد.

مثال:

Innervation is crucial for muscle movement.

معنی(example):

عصب‌زایی پوست در حس کردن لمس کمک می‌کند.

مثال:

The innervation of the skin helps in sensing touch.

معنی فارسی کلمه innervation

: معنی innervation به فارسی

به معنای تأمین عصب یا تحریک یک ناحیه بدن.