معنی فارسی inominous
B1بدون نام یا هویت، به چیزی که نامش ناشناخته است اشاره دارد.
Unidentified or nameless, often implying a sense of mystery or unease.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
چهرههای بدون نام در سایهها نگرانکننده بودند.
مثال:
The inominous figures in the shadows were unsettling.
معنی(example):
او یک حضور نامعلوم را پشت سرش احساس کرد.
مثال:
He felt an inominous presence behind him.
معنی فارسی کلمه inominous
:
بدون نام یا هویت، به چیزی که نامش ناشناخته است اشاره دارد.