معنی فارسی inordinately

B2

به طرز بی‌نهایتی به معنی به صورت غیرمعمول زیاد است.

Excessively; to an extreme degree.

adverb
معنی(adverb):

In an inordinate manner.

example
معنی(example):

او به طرز بی‌نهایتی به شکلات علاقه دارد.

مثال:

He is inordinately fond of chocolate.

معنی(example):

او به طرز بی‌نهایتی برای امتحان سخت کار کرد.

مثال:

She worked inordinately hard for the exam.

معنی فارسی کلمه inordinately

: معنی inordinately به فارسی

به طرز بی‌نهایتی به معنی به صورت غیرمعمول زیاد است.