معنی فارسی inponderable

B2

غیرقابل اندازه‌گیری، به چیزی اشاره دارد که اندازه‌گیری یا توصیف آن دشوار است.

Something that cannot be measured or easily defined; often abstract.

example
معنی(example):

کیفیت عشق را می‌توان به عنوان غیرقابل اندازه‌گیری و سخت برای تعریف توصیف کرد.

مثال:

The quality of love can be described as inponderable and hard to define.

معنی(example):

حکمت غیرقابل اندازه‌گیری او اغلب توسط بسیاری در جامعه‌اش خواسته می‌شد.

مثال:

Her inponderable wisdom was often sought after by many in her community.

معنی فارسی کلمه inponderable

:

غیرقابل اندازه‌گیری، به چیزی اشاره دارد که اندازه‌گیری یا توصیف آن دشوار است.